قبل از برنامه به اعضا تیم قول دادم که اجازه نخواهم داد ترس یا حواشی کوهنوردی در تصمیماتم تاثیر بگذارد. به این قول در برنامه پایبند ماندم. حالا بعد از این ضایعه دردناک قصد دارم بازهم به این قول پایبند باشم و نگذارم مسائل حاشیه ای آنچه حق این عزیزان، خانواده های محترمشان و جامعه کوه نوردی است؛ تاثیر گذارد.

مسیر ایران با رنگ قرمز و مسیر عادی با رنگ سبز مشخص شده است.

در این چند روز و با مراجعه به سایت های خبری و وبلاگ های کوه نوردی متوجه شدم اطلاعات غلطی در بین مردم در مورد این صعود در گردش است. به نوبه خود از این بابت پوزش می طلبم و سعی دارم در این گزارش روزشمار تا آنجا که ممکن است به بعضی از این شبهات خاتمه دهم. این گزارش حاوی نقد و تحلیل نیست و فقط به ذکر وقایع و توضیحاتی روشنگرانه پرداخته ام که شخصا شاهد آنها بوده ام. (ساعت ها به وقت محلی است)

5 تیر - 26 ژوئن

بعد از 6 روز که از آسکولی راه افتادیم امروز به بیس کمپ رسیدیم.

6 تیر - 27 ژوئن

امروز به استراحت و جابجایی وسایل پرداختیم. برنامه هم هوایی را به این صورت ترتیب دادم که با حمل 3 روز تدارکات و امکانات دیگر به تدریج به کمپ پیشرفته، کمپ 1 و سپس کمپ 2 برویم. برای صرفه جویی در بار حداقل مواد غذایی را به همراه می بردیم. این شیوه خلاف هم هوایی به سبک معمول اغلب کوهنوردان است. برای اولین بار در برنامه راکاپوشی با صحبتی که با کوهنوردان بزرگ اوکرایینی داشتیم با این روش آشنا شده بودم ولی تا به حال آن را امتحان نکرده بودم. آنها می گفتند این شیوه در بین کوهنوردان شرقی مرسوم است که برای هم هوایی به ارتفاع می روند و در همانجا می خوابند (climb high, sleep high). البته برای به حداقل رساندن عوارض صعود سریع به ارتفاعات بهتر است فاصله این صعود و شب مانی در بالا تا حد امکان کم باشد. شرایط ایده آل صعود تنها 300 متر ارتفاع در روز است. توضیح اینکه در روش معمول کوهنوردان غربی به ارتفاع صعود می شود و برای استراحت به پایین بازگشت می شود (climb high, sleep down).

7 تیر - 28 ژوئن

صبح حوالی 7:30 راه افتادیم و ساعت حدود 11:30 به ارتفاع 5300 به جایی که بعضی به آن کمپ اصلی پیشرفته (ABC) می گویند رسیدیم. به جز من همه وضعیت خوبی از نظر تطبیق با ارتفاع داشته و هیچ مشکلی با ارتفاع آنجا نداشتند. اما من سر درد بسیار شدیدی داشتم که با خوردن قرص مسکن هم خوب نمی شد. (فکر می کنم دلیل اصلی اختلاف سرعت هم هوایی من با بقیه در این بود که محل زندگی من 1000 متر از دیگران پایین تر بود. ضمن اینکه بقیه اعضا در ارتفاعات بالا هم کوهنوردی می کردند. امکانی که برای من وجود نداشت). مسیر طناب ثابت گذاری شده بود و ما تماما در طناب حرکت می کردیم.

8 تیر - 29 ژوئن

صبح قبل از حرکت تیم بزرگ اتریشی-آلمانی را دیدیم که خارج از طناب ثابت و به صورت زیگزاگ حرکت می کند. برایمان جالب بود و از آن به بعد ما هم در بسیاری اوقات همین رویه را انتخاب کردیم.

ساعت 7:30 حرکت کردیم و ساعت 9-الی 9:30 به کمپ 1 در ارتفاع 5650 متر رسیدیم. همگی از نظر تطابق با ارتفاع وضعیت خوبی داشتیم.

9 تیر - 30 ژوئن

ساعت 7 راه افتادیم و حدود ساعت 11-11:30 به کمپ 2 در ارتفاع 6100 متر رسیدیم. از صبح هوا چندان خوب نبود و باد سردی می وزید. بچه ها در یک چادر 3 نفره جمع شده بودند. من با سر دردی که از صبح شروع شده بود و هر لحظه بدتر می شد صعود می کردم. وقتی به کمپ 2 رسیدم سر دردم بار دیگر بسیار شدید بود. افشین یک چادر دو نفره زد و من و او به داخل آن رفتیم. بقیه در همان چادر 3 نفره مانند. مقداری از سطح زیر چادر عملا خالی بود و آنها شب ناخوشایندی را سپری کردند.

بقیه بچه ها هیچ مشکلی از نظر هم هوایی نداشتند و حال همگی شان خوب بود.

10 تیر - 1 جولای

از نیمه های شب برف خفیفی باریدن گرفته بود و باد شدیدی هم می وزید. صبح ساعت 7:30 بعد از گذاشتن بارها در میان باد شدید به پایین سرازیر شدیم. سردردم تقریبا قطع شده بود. ساعت حدود 10:30 به بیس کمپ رسیدیم.

11 تیر - 2 جولای

امروز تقریبا تمام روز برف می بارید. خوشحال بودم که به موقع هم هوایی دوره اول تمام شده است.

12 تیر - 3 جولای

امروز را در کمپ اصلی استراحت کردیم. هوا آفتابی بود. برای دوره بعدی هم هوایی تا کمپ 3 به همان شیوه قبلی برنامه ریزی کردیم یعنی صعود به بالا و خواب در بالا.

برای صعود مسیر جدید علاوه بر تراورسی که در نهایت صعود شد (از ارتفاع حدود 7050متر) یک گزینه دیگر را هم در نظر گرفته بودم به این ترتیب که بعد از ارتفاع 6600 متر به سمت جبهه غربی تروارس کنیم. این گزینه مزایا و معایبی برای خود داشت. مزیت آن این بود که از جایی تراورس می شد که شیب کمتری داشت و البته کوتاه تر هم بود. معایب آن از این قرار بود که اولا یخچال های آویزان بالا دست آن را تهدید می کرد و دوما می بایست بیش از 300 متر صعود تا جایی انجام شود که در صورت تراورس از ارتفاع حدود 7000 متر می شد از آن صرف نظر کرد. به هر حال، تصمیم نهایی را به رسیدن به کمپ 3 و بررسی مجدد تروارس کردم.

 

13 تیر - 4 جولای

ساعت 5:45 از بیس کمپ حرکت را شروع کردیم. قبل از کمپ 1 تکه سنگی به بالای زانوی مجتبی خورد. فریاد بلندی کشید و سر جای خود نشست. من و افشین نزدیک او بودیم و به سرعت خود را به او رساندیم. خارج از طناب ثابت بودیم و سریعا یک کارگاه زدیم و خودمان و مجتبی را در کارگاه قرار دادیم. آقای برهمنی هم که نزدیک ما بود طناب ثابت را به نزدیک ما آورد. خونریزی وجود نداشت و به دلیل اصابت سنگ به ناحیه عضلانی خوشبختانه شکستگی هم رخ نداده بود اما جای اصابت سنگ متورم شده بود. بعد از مدتی مجتبی گفت دردش کمتر شده و می تواند حداقل تا کمپ 1 صعود کند. حتی اجازه نداد کوله اش را بگیریم. در کمپ 1 آیدین و پویا منتظر ما بودند. مجتبی گفت بهتر است 2 ساعتی استراحت کند تا معلوم شود وضعیت زانویش چگونه است. اگر بدتر می شد می بایست پایین برویم والا می توانست ادامه دهد.

از آیدین و پویا خواستم منتظر بمانند تا اگر مجتبی نیاز به کمک داشت او را به پایین منتقل کنیم.

تا ساعت 1 صبر کردیم. مجتبی می گفت دردش بهتر شده و می تواند صعود را ادامه دهد. بنابراین همگی به سمت کمپ 2 حرکت کردیم و در نهایت ساعت 4-5 به کمپ 2 رسیدیم. آیدین و پویا و مجتبی برای یک چادر 3 نفره سکویی پیدا کردند و چادرشان را زدند.

14 تیر - 5 جولای

من و افشین حدود ساعت 7:30 و بقیه بچه ها یک ساعتی بعد به راه افتادیم. باز از صبح که راه افتادیم سر درد داشتم. قرار بود امروز در ارتفاع 6600 متر چادر بزنیم. این محل شیبی کمی بیشتر از محل کمپ 3 دارد ولی برای زدن چادر کاملا مناسب است. در صورتیکه می خواستیم مسیر جدید را از اینجا شروع کنیم این محل تبدیل می شد به کمپ 3 ما.

آیدین، پویا، و مجتبی با اینکه یک ساعت دیرتر از ما راه افتاده بودند یک ساعتی زودتر از من به محل کمپ رسیدند. قدمهای آخر را بسیار به سختی بر می داشتم. به یاد روز صعود راکاپوشی افتادم. در راکاپوشی تنها یک روز بسیار سخت داشتم. اما در این برنامه انگار برای هر مرحله هم هوایی می بایست زجر زیادی بکشم. مجتبی از درد دندان شکایت می کرد و می گفت احتملا یکی از علائم عدم هم هوایی مناسب است. بقیه همچنان هیچ مشکلی نداشتند. برنامه ریزی اولیه برای روز بعد از این قرار بود که یک روز را آنجا بمانیم و روز بعد از آن بدون بار تا ارتفاع 7000 متر و محل کمپ 3 مسیر عادی صعود کنیم و برگردیم. آیدین و پویا خواستند که روز بعد به کمپ 3 بروند و در همانجا بخوابند. مجتبی خواست تا کمپ 3 با آنها برود و همان روز بازگردد چون درد دندانش او را ناراحت می کرد. با هر دوی آنها موافقت کردم.

15 تیر - 6 جولای

افشین چشمانش را برف زده بود که مجتبی با دادن داروهای مناسب باعث شد درد چشمانش به سرعت خوب شود. آیدین و پویا با حمل یک چادر 3 نفره به کمپ 3 رفتند و مجتبی بعد از همراهی با آنها تا کمپ 3 به پایین بازگشت. من و افشین آن روز را در همان محل گذراندیم.

مجتبی حدود ساعت 1 به زیر کمپ 1 رسیده بود که دید یکی از کوهنوردان آمریکایی (برایان) که با ما در کمپ اصلی در یک مجموعه قرار داشت پایش شکسته و «جان» کوهنورد دیگر آمریکایی به تنهایی او را پایین می برد. او هم دست به کار شده و به امر کمک رسانی مشغول شده بود. با توجه به تخصصش در امر امداد کوهستان در سازمان آتش نشانی توانسته بود فرود را بسیار تسریع کند. تا ساعت 4 به ABC می رسند. این ساعت تماس رادیویی آمریکایی ها با بیس کمپ بود. در این موقع تماس برقرار می شود و تقاضای کمک صورت می گیرد. یک گروه کوهنورد پاکستانی که برای نصب طناب ثابت (و کسب درآمد از این طریق) در منطقه بودند به کمک آنها شتافته و مجتبی با دیدن نفرات زیاد ادامه کار را به آنها محول کرده و خود به کمپ اصلی می آید.

آن شب این خبر به ما رسید. خبر ناگوارتر کشته شدن یک خانم آلمانی بر اثر سقوط از روی پلی بود که بر روی رود نزدیک بیس کمپ زده شده بود. این رود ناشی از ذوب یخچال ها و بسیار پرآب و خروشان بود. به علت کف یخی آن در صورت سقوط نجات خود از داخل آن تقریبا غیر ممکن می نمود. پلی که زده شده بود توسط کوهنوردان پاکستانی زده شده و شامل دو چوب خیزران بود که با سنگچین محکم شده و دو رشته طناب هم برای حمایت کار گذاشته شده بود. بعدا فهمیدیم تا آن موقع دو کوهنورد آلمانی دیگر هم از روی آن پل سقوط کرده اند ولی توانسته اند طناب کنار پل را بگیرند و از مرگ حتمی نجات یابند. بعد از این حادثه از بچه ها خواستم برای عبور از این پل حتما خود حمایتشان را به طناب بزنند.

منبع: داستان کوه - نوشته جناب آقای رامین شجاعی - با سپاس فراوان - گروه کوه نوردی کلکچال - www.kolakchal.ir