کاش هرگز این جوانان دوست داشتنی با اراده و استوار چون کوه را ندیده بودم، تقدیر چنان بود که به صورت کاملا تصادفی در سوم شعبان همدیگر رادر هتل کانکوردیا در شهر اسکردو ملاقات کردیم. مهرشان در دلم نشست، با هم چای و قهوه خوردیم، درد دل کردیم و بعد قرار دیدار بازگشت پیروزمندشان از مسیر ایرانیان را گذاشتیم.

 

این روزها منتظر خبر بازگشتشان بودم تا در اسلام آباد به نام ایران و شادباش این افتخار در برنامه تقدیر گردهم آییم اما خبر چون کوهی سهمگین برسرم آوار شد، عصر شنبه خبردارشدم از همان لحظه بی تاب بی قرارچنانکه گویی دیرینه ترین دوستانم را گرفتار یافته باشم.

دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت و بی آن که بدانم ناگهان خود را دوباره در اسکردو اما این بار امیدوار و نگران یافتم. همه دوستان، علما، مسئولان و کوهنوردان منطقه بی قراریم را حس می کردند از این هرکدام میخواستند کاری بکنند، حتی فرماندار فرمانده ارتش و توماس آلمانی ...

این را در رفتارهایشان میشد دید فرماندار یکسره در تماس بود وحتی طاقت نیاورد به هتل محل اقامتم و محل جلسه با گروه با توماس آمد، می خواست مطمئن باشد که کارها خوب پیش میرود. توماس بیچاره به محض پیاده شدن از هلی کوپتر به دیدنم آمد، رامین عزیز لحظه ای آرام نداشت عکسها به سرعت بازبینی میشد اما دریغ از نشانه ای ...

خبر یافتن مختصات موبایل چقد خوشحالمان کرد وای که این خوشحالی چندان دوام نیاورد زیرا توماس و اقبال می گفتند امکان ندارد بشود به آن نقطه نزدیک شد. هر چه من بیشتر تقاضا میکردم او بیشتر انکار میکرد، گمان بردم شاید پول میخواهد.

گفتم من مشکل شما را حل میکنم اما او با تاسف میگفت حتی اگر صدهزار دلار بدهید هیچ به این نقطه نخواهد رفت. کنون نزدیک ساعت یک بامداد و من همچنان مضطر و بی قرارم و نمی خواهم واقعیت را بپذیرم. خدایا اگربه دعا ومناجات و گریه نیمه شب این بنده حقیرت گره باز میشود تا صبح ضجه خواهم زد، اما میدانم که اراده تو قاهر است و ما به رسم بندگی باید تسلیم باشیم.

خدایا چگونه است که در سالروز درگذشت دختر دردانه ام فاطمه نوجوان، داغی تازه بر دلم نهاده ای یا غیاث المستغیثین و با هم می خوانیم امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ...

صادقی (رایزن فرهنگی ایران درپاکستان) - شهر اسکاردو

منبع: خبرگزاری کوه نیوز - 31 تیر ماه 1392 - با سپاس فراوان - گروه کوه نوردی کلکچال - www.kolakchal.ir